خانه / اخبار / گزارش کرسی علمی روش شناسی فقهی شهید صدر
گزارش کرسی علمی روش شناسی فقهی شهید صدر

گزارش کرسی علمی روش شناسی فقهی شهید صدر

در کرسی علمی روش شناسی فقهی شهید صدر مطرح شد:

رحمانی: اگر عمر شهید صدر بیشتر بود، تطبیقات معنای حرفی را هم بیان می کرد/ الهی خراسانی: پرداختن به روش شناسی «فقه»، هنوز زود است/ علی اکبریان: کنار هم قرار گرفتن نجاست حدثی با خبثی، نگاه تعبدی به نجاست خبثی را موجب شده است

 

اشاره: کرسی ترویجی «روش شناسی فقهی شهید سید محمدباقر صدر» روز پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹، به صورت وبینار برگزار شد. این نشست علمی، از سلسله نشست‌های طرح ملی روشمند سازی تحقیقات علوم اسلامی موسوم به «مشق اجتهاد» است که با همکاری دو مرکز علمی «گروه فقه کاربردی پژوهشکده تمدنی» و «مرکز تخصصی آخوند خراسانی ره» برگزار شد. ارائه‌دهنده این نشست حجت‌الاسلام علی رحمانی (رئیس مرکز آخوندخراسانی) و ناقدان هم حجت‌الاسلام حسنعلی علی‌اکبریان (عضو هیئت‌علمی پژوهشکده فقه و حقوق پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی) و حجت‌الاسلام مجتبی الهی خراسانی (استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه مشهد مقدس و عضو هیئت‌علمی مرکز تخصصی آخوند خراسانی ره) بودند که با حضور جمع کثیری از فقه پژوهان برگزار گردید.

ارائه سخنران اصلی نشست جناب حجت‌الاسلام رحمانی

در ابتدا، استاد علی رحمانی، به ارائه بحث خود پرداخت و گفت:

شخصیت شهید صدر

بدون تردید، شناخت شهید صدر و توجه به ابعاد زندگی ایشان، در جهت شناخت روش‌شناسی فقهی ایشان ضرورت دارد. به جهت رعایت اختصار و پرداختن به مباحث اصلی‌تر، به‌صورت گذرا به این امر پرداخته می‌شود. شهید صدر، فردی مبدع، تأمل‌گرا و طرح‌ساز است که نظریه‌های متعددی را در حوزه‌های مختلف علوم اسلامی مطرح کرده است. او با نگرش تاریخی، به بررسی گزاره های علمی می‌پردازد و از یک منظومه فکری آینده‌نگر، برخوردار بوده و اندیشه‌ای وسیع دارد. علی‌القاعده اگر بخواهیم به آنچه از آثار فکری او باقی‌مانده دست پیدا کنیم باید بتوانیم به لایه‌های فکری شهید صدر، ورود نماییم. این امر اما در گرو توجه به ‌تمامی ابعاد اندیشه ایشان در علوم مختلف است که تلاش می‌کنیم برخی از آن‌ها را در جلسه امروز موردتوجه قرار بدهیم.

روش‌شناسی فقهی

روش‌شناسی یکی از مهم‌ترین موضوعات فلسفه فقه است. مباحث مربوط به فلسفه فقه و مانند آن، حدوداً ده سال است که در حوزه‌های علمیه مطرح‌شده است؛ اما مباحث مربوط به روش‌شناسی فقه، حدوداً دو سه سالی است که محور توجه اندیشه‌وران فقه واقع‌شده است. البته در مطالعه­ای که آن را به‌عنوان فلسفه فقه می­شناسیم، به‌ روش‌شناسی توجه شده است. با توجه به اینکه فلسفه علم، به بررسی هستی‌شناسی و ماهیت علم می‌پردازد و درصدد توجه به این است که یک دانش چگونه پدید می­آید و گزاره‌های علم چگونه تکون پیدا می‌کند، آنچه در مسیر اثبات این گزاره علمی دخالت می‌کند را تعبیر به روش می‌کنند. به‌طور طبیعی اگر همین نگاه را در فلسفه فقه، داشته باشیم باید در این امر عقلانی هم به دنبال ادله‌ای باشیم که درصدد تثبیت گزاره‌های فقهی هستند. دیدگاه فلسفه فقه، از یک منظر عقلانی و درجه دوم به ساحت فقه نظر می‌کند و درصدد اثبات ماهیت فقه و گزاره‌های فقهی و به اثبات رساندن این گزاره‌ها است؛ پس آنچه در مسیر تکون گزاره‌های فقهی حرکت خواهد کرد یقیناً روش فقه خواهد بود. با توجه به این نکته، روش‌شناسی را به‌عنوان یک فلسفه درجه ۲ باید در نظر گرفت که از ساحت عقلانی به ادله به‌عنوان یک ساحت دخیل در اثبات حکم شرعی توجه می­کند و می­تواند اثباتگر روش فقه باشد.

البته ساحت دیگری غیر از نگرش فلسفه علمی به حوزه روش هم وجود دارد که حقیر ندیدم کسی به آن توجه پیدا کرده باشد و آن توجه به ساحت روش از منظر معرفت‌شناسی است. معرفت یعنی باور صادق موجه. با توجه به اینکه در این نگرش فلسفی به دنبال اثبات انطباق این گزاره با واقع هستیم آنچه در مسیر اثبات این انطباق مورداستفاده قرار می‌گیرد، از آن در حوزه معرفت‌شناسی، تعبیر به روش کردند. مثلاً اگر بخواهیم از منظر معرفت‌شناسی، به دنبال اثبات انطباق گزاره‌های فقهی با واقع باشیم، یک نگرش معرفت‌شناختی به عهده روش خواهد بود. البته در جلسه امروز به این ساحت توجه نشده است و همان نگاه اولی که نگاه فلسفه علمی است موردتوجه قرارگرفته است.

روش فقه از منظر شهید صدر

به نظر حقیر، شهید صدر به تفاوت میان روش‌شناسی در ساحت فلسفی و غیر فلسفی، کاملاً توجه داشته است. در مجموعه مباحث ایشان، شواهد و قواعدی وجود دارد که نشان می­دهد نگاهی را که ایشان دنبال می­کند، یک نگاه عقلانی است. این را می‌توان در ذیل اثبات منجزیت و معذریت مستند به محیط ظلم پیگیری کرد. در آنجا معمولاً اصولیان از منظر اصولی به بررسی اعتبار و جایگاه حجیت آن پرداختند؛ اما شهید صدر، در این مبحث یک تفکیکی انجام می‌دهد و می‌فرماید: فارغ از مباحث اصول فقه، ما یک بحث منهجی داریم در ارتباط بااینکه آیا ظلم قبیح است یا خیر؟ به این صورت که آیا «الظلم قبیح» اولین گزاره‌ای است که برای منجزیت و معذریت فرد می‌توان به آن توجه کرد؟ این تفکیک نگرش منهجی از نگرش اصولی است که به نظر می‌رسد در کلمات شهید صدر وجود دارد.

به‌هرحال، شهید صدر در باب تبیین روش فقه می‌فرماید که ما با دو مرحله روبرو هستیم:

مرحله اول، مرحله نظریه است که در این مرحله، ماحصل مباحث دانش اصول را به کار می‌گیریم که از آن با عنوان عنصر مشترک یاد می­کنند. پس اگر در فقه، از عناصر مشترک برای اثبات گزاره‌های فقهی استفاده کنیم، مرحله نظریه به وجود می‌آید.

مرحله دوم، مرحله تصدیق است؛ اما اگر از طریق نتایج اصلی علوم مقدماتی اجتهاد غیر از اصول فقه، به اثبات گزاره‌های فقهی بپردازیم، در آنجا با عناصر خاصی روبرو هستیم که مرحله تصدیق را ایجاد می‌کند؛ بنابراین روش فقهی شهید صدر، یک روش ترکیبی است که در یک مرحله، به ساحت نظریه توجه شده است و در مرحله دیگر، ساحت تطبیق لحاظ شده است. آنچه در اینجا برای تبیین و توضیح این نظریه شایان توجه است، این است که شهید صدر پاره‌ای از پیش­فرض­ها دارد که آن پیش‌فرض‌ها، نظام ساختاری پیشنهادی است که ایشان مطرح کرده است و در مرحله بعد، نظام محتوایی است.

نظام ساختاری شهید صدر

در ارتباط با نظام ساختاری، ایشان دو پیشنهاد را بیان می‌کند:

پیشنهاد اول در ارتباط با ساختار دانش اصول است. ایشان در این مرحله، به دنبال این هستند که اثبات کنند می‌توان به دانش اصول فقه، تجدیدنظر کرد و برای او ساختاری بدون توجه به فقه تنظیم نمود. ایشان از این امر، به ساختار تجربی تعبیر می‌کند. ساختار دوم اینکه ساختار اصول فقه با نظر به کارایی در فقه، تنظیم می‌شود که از آن به ساختار تطبیقی تعبیر می‌کند. البته بین این دو ساختار، مشابهت‌ها و تفاوت‌هایی وجود دارد؛ اما آنچه در مرحله نظریه، دخالت می‌کند، ساختار تطبیقی است؛ چون‌ ما به دنبال شناخت روش فقهی شهید صدر هستیم. بنابراین آن دسته از عناصر کارآمدی که در فقه موردتوجه است باید موردمطالعه قرار گیرد.

اما در مورد نظام محتوایی، می‌توان این نکته را در دو شاخه پیگیری کرد. در شاخه اول، به نظریه‌هایی که شهید صدر آن‌ها را تأسیس نموده است باید توجه نمود که به‌صورت کلی بیان‌شده و آثار و برکات زیادی بر آن مترتب شده است. شاخه دوم دیدگاه‌ها و آراء خاصی است که شهید صدر، آن آراء را در مقابل دیگران اختیار کردند.

در ارتباط با نظریات ایشان، باید توجه کنیم که علی‌القاعده در روش‌شناسی، روش‌هایی موردتوجه قرار خواهد گرفت که ناظر به فقه بوده و در فقه مورداستفاده قرار بگیرد، و الا شهید صدر نظریه‌هایی دارد که اختصاص به اصول فقه دارد و بیشتر هم در خود اصول فقه، استفاده‌شده است. عملاً با این میزان آثار از فقه استدلالی که از شهید صدر به‌جامانده، با تتبعاتی که صورت گرفت اثری از این دسته از نظریات پیدا نکردیم. این نظریه‌ها هم به‌عنوان نمونه بیان می‌شود نه اینکه بخواهیم همه نظریه‌ها را احصا کنیم. قاعدتاً بیشترین نظریه‌هایی که در شناخت روش‌شناسی شهید صدر دخالت دارد عبارت‌اند از: تزاحم حفظی، حق الطاعه، منجزیت انکشاف، حساب احتمالات، مواقف عقلایی و مباحثی ازاین‌دست که شهید صدر آن‌ها را در مباحث اصولی موردتوجه قرار داده است و البته در مباحث فقهی خودش هم از آن‌ها استفاده کرده است.

در ارتباط با نظریات، ۴ طیف از مباحث موردتوجه قرار داده‌شده است:

  1. پیشینه این نظریه‌ها.
  2. ابعاد و زوایای آن‌ها و نکات موردتوجه شهید صدر، به‌عنوان نمونه، ایشان به‌جای استفاده از سیره عقلا، از مواقف عقلا استفاده کرده است. دلیل ایشان هم این است که مباحث سیره که بیشتر متوجه جناحات عملی عقلا است را به ارتکازات عقلایی توسعه می‌دهد و می‌گوید امضای شارع می‌تواند به هر دو بخش و هردو ساحت، تعلق بگیرد لذا از تعبیر مواقف عقلایی استفاده می‌کند.
  3. تأثیری که این نظریه در دانش اصول گذاشته است.
  4. ثمره فقهی این نظریه‌ها.

دیدگاه‌های اختصاصی شهید صدر

در این زمینه آنچه فی الجمله به آن توجه شده است عبارت‌اند از: حقیقت وضع، تمسک به عام در شبهه مصداقیه، تبعیت دلالت التزامی از مطابقی، مقدم شدن استصحاب بر سایر اصول عملیه، کیفیت حجیت خبر مع الواسطه و مباحث دیگری در این زمینه.

اگر این مباحث را موردتوجه قرار بدهیم و افکار و اندیشه‌های شهید صدر را درزمینه های مختلف اصولی و فقهی بررسی کنیم و همین‌طور مقایسه آراء شهید صدر را با دیگران بکاویم، می‌توانیم در مرحله عناصر مشترک به این نتیجه برسیم که شهید صدر از ادله­ای با چه ویژگی‌ها و مختصاتی برای اثبات گزاره‌های فقهی بهره می‌برد. به این صورت، مرحله نظریه به پایان خواهد رسید و مرحله دوم که مرحله تطبیق است آغاز خواهد شد

در مرحله تطبیق، مجموعه­ای از آراء و تفکرات شهید صدر، در علوم دخیل در استنباط، باید مورد ملاحظه قرار بگیرد. ایشان درزمینه مباحث مرتبط با علوم قرآن و علوم حدیث، مباحث تاریخ اسلام و …نه تنها بررسی‌های تطبیقی بلکه نظریه‌های مبدعانه ای دارد که از آن‌ها درزمینه مباحث فقهی هم فی الجمله استفاده کرده است.

صاعد عبدالحمید در کتابش متذکر می‌شود که طی گفتگویی که با شهید محمدباقر حکیم داشته است، شهید حکیم، متذکر شده است که در کتاب علوم قرآن ایشان، مباحث معتنابهی که در آغاز بیان‌شده است از نوشته‌های شهید صدر است؛ یعنی شهید صدر مباحثی را در حوزه علوم قرآن فراهم آورده است و به شهید حکیم داده است تا در دانشگاه بغداد، مورد تدریس قرار بگیرد. شهید حکیم هم آن را تنظیم کرده و در کتاب علوم قرآن خودش آورده است. ازجمله نکاتی که در این کتاب، موردتوجه قرارگرفته است و در مباحث فقهی هم اثرات آن را می‌بینیم، بحث شخصیت، جلب و تطبیق و… است.

وی همچنین در حوزه علوم حدیث هم نظریه‌های بسیار وسیعی دارد. در مباحث درایه فقه الحدیث، مصطلح الحدیث و در حوزه رجال الحدیث، در تنوع شاخه‌های رجال هم بحث‌هایی دارد.

ایشان در هرکدام از این ساحت‌ها، نظریه‌هایی بیان کرده است. مثلاً در حوزه تأویل سند، نظریه بدیعی را بیان کرده است که با دیگران بسیار متفاوت است. درباره اصلاحات رایج در رجال مثلاً اینکه مسئله نجیب بودن و… مثبت وثاقت است یا نیست و … . شهید صدر درباره برخی از دیدگاه‌های آیت‌الله خویی و… هم دیدگاه‌های متفاوتی دارد و همین‌طور راجع به مشایخ ثقات و در ارتباط برخی از رواتی که رجالی بودند که برخی قائل به وثاقت آنان هستند و شهید صدر وثاقت آن‌ها نمی‌پذیرد. وی در باب فقه الحدیث هم یکی از نکات بسیار مهمی را که موردتوجه قرار داده است، مسئله تقیه است. وی در مسئله تقیه، تفاوت دیدگاهی که با محدثان دارد، عناصری که می‌تواند منجر به پیدایش تقیه شود، تطبیق تقیه بر روایات و اختلافاتی که در این زمینه وجود دارد را متذکر شده است. او همچنین در لابه‌لای این تذکرها و تطبیق‌ها، بررسی‌های عمیق تاریخی نیز انجام داده است. وی در مورد برخی از روایاتی که مشهور فقیهان آن را حمل بر تقیه کرده‌اند، به بررسی آنها با نظریات شافعی، ابوحنیفه ابو یوسف، محمدحسین شیبانی، مالک و… پرداخته و تفاوت دوره زیستی و ویژگی‌ها فقهی آن‌ها را متذکر شده است، لذا آنچه وی در ساحت تقیه و مربوط به علم حدیث ارائه داده است بسیار عمیق و ارزشمند است.

ازجمله دیگر نکاتی که در دیدگاه‌های ایشان مطرح ‌شده و قابل‌توجه است، نحوه ورود به بررسی اخبار فقهی است. تفاوت اساسی که میان دانش فقه با دانش اصول فقه وجود دارد این است که در اصول فقه، آراء و نظریات معاصرین از قوت بیشتری برخوردار است، برخلاف فقه که هر چه به دیدگاه فقیهان متقدم پی ببریم، به دلیلی نزدیکی آنها به دوران حضور، نزدیکی بیشتری به واقع خواهند داشت.

شهید صدر قریب به ۱۴ نوع تعامل متفاوت با اقوال فقیهان، ازجمله نسبت به فقهیان متقدم دارد. به‌عنوان‌مثال، در باب ریاست کافر، ایشان ساختار فقه اقدمین را با معاصرین مقایسه نموده و می‌گوید این بحث در میان فقه معاصران مطرح‌شده است در حالیکه در فقه اقدمین چنین بابی مطرح نیست، لذا با توجه به این جایگاه فقهی، به بررسی ادله پرداختند و تمایز دیدگاه‌های متقدمین را با دوره‌های میانی و متأخرین را مورد بررسی قرار دادند. دیدگاه بعضی از فقها، مانند شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، محقق حلی و… به‌خصوص در نقل دیدگاه‌های مقارن و اهل سنت، موردعنایت خاص شهید صدر است. در برخی از عبارات دیدم که یکی از آرزوهای شهید صدر این بوده است که بتواند مباحث مربوط به فقه معاملات را به‌صورت مقارن نه‌تنها با فقه اهل سنت بلکه به‌صورت تطبیقی حقوق فرد هم مطرح نماید که شهادت ایشان مانع از این قضیه شده است.

به‌هرحال آنچه از مجموعه دیدگاه‌های شهید صدر می‌توان استفاده کرد آن است که ماحصل مطالعات ایشان در علوم مقدماتی اجتهاد، به‌طور بسیار دقیق و به‌صورت مرحله نظریه و تطبیق و در کنار یکدیگر می‌تواند به روش فقهی شهید صدر منتهی شود و اگر از منظر بیرونی به این دو مرحله نگاه کنیم، از یک منظر عقلانی و فلسفی می‌توانیم داور کارهایی باشم که شهید صدر انجام داده است.

نظرات حجت‌الاسلام مجتبی الهی خراسانی (ناقد اول)

پس از سخنان استاد علی رحمانی، استاد مجتبی الهی خراسانی به نقد ارائه ایشان پرداخت و گقت:

روش‌شناسی فقهی از مباحثی است که دیرینه چندانی ندارد؛ لذا تولیدات این عرصه در حکم خشت خشت بنایی است که ان شالله با همت اساتید و سروران، به‌درستی تأسیس شود. از منظر بسیاری از اساتید، روش‌شناسی ممکن است از سه مسیر حاصل شود:

یکی مسیر تجربی اکتشافی است آن چنانکه معمولاً در دروس خارج تجربه می‌شود؛ یعنی در کنار استاد و با دقت در تلاش‌های استاد، ورزیدگی لازم را برای درک و اعمال روش مناسب فقهی فراگرفته می شود. این روش، سال­های سال است که در حوزه تجربه می‌شود و تربیت مجتهدان نشان می‌دهد که کارآمد بوده است. درعین‌حال به این دلیل که حلقه‌ها و سبک‌های فقهی تاحدی با یکدیگر متفاوت هستند و یا دست‌کم در جزئیات روش باهم به‌صورت یکسان عمل نمی‌کنند و از سوی دیگر برای همه‌، کارورزی در درس خارج سپس در تحشیه بر عروه سپس حضور در حلقه استفتا میسر نیست، این امر دشوار است. در روزگاری که همه دروس تخصصی خارج تا حدی زیادی متمرکز در نجف بوده است این کار ممکن بوده است.

شیوه دوم، تحقیقات روش شناسانه‌ای است که بتواند از خلال مطالعه، بررسی، استقرا، تحلیل و ارزیابی آثار فقها، روش‌شناسی آن‌ها را حل نماید که ازجمله فاضل بزرگوار، جناب آقای رحمانی این کار را انجام دادند همچنین جناب آقای ربانی هم در این قسمت بسیار فعال هستند و زحمات زیادی در زمینه روش‌شناسی فقهی و رجالی کشیدند.

عرصه سوم این است که روش‌شناسی به‌عنوان یک ماده درسی آموزش داده شود؛ یعنی طلبه، نه به‌واسطه پژوهش‌های طولانی و تحقیقات عمیق که صرفاً بعد از رسیدن به مقام استادی امکان‌پذیر است بلکه بتواند پا به‌پای تحصیل در سطح یا خارج، با روش شناسی فقهی آشنا شود. گمان می‌کنم زحماتی که عزیزان دارند می‌کشند، مواد لازم و فرصت مناسب را برای پدید آوردن این زمینه سوم برای آشنایی با روش‌شناسی ان شالله پدید خواهد آورد. لذا بنده زحمت جناب استاد رحمانی را به فال نیک می‌گیرم.

جایگاه روش شناسی فقهی

روش‌شناسی لااقل به نظر حقیر، نمی‌تواند یک معنای خیلی عام در فقه بیابد. با توجه به معنای روش‌شناسی که بعداً اشاره خواهم کرد، ممکن است روش‌شناسی تعلق به یک علم پیدا کند اما خیلی سخت و دشوار؛ یعنی بیش از اینکه روش‌شناسی متعلق به یک علم باشد، متعلق به عالمان است؛ یعنی پیش از روش‌شناسی در فقه، رواست که از روش‌شناسی شهید صدر ره یا آیت‌الله خویی ره یا حضرت امام ره سخن بگوییم، آن‌وقت می‌توانیم درباره روش‌شناسی فقه به‌طور مطلق سخن بگوییم تا آنطوریکه بعضی دوستان فاضل بنده سودای آن را دارند و به نظرم پیش از موعد دارند از این تعابیر استفاده می‌کنند، یک مجموعه نسبتاً فربهی از روش‌شناسی عالمان فقهی فراهم آمده باشد تا سپس بتوان مشترکات این‌ها را در زمینه روش‌شناسی فقه و آن‌هم در دو دوره معین نه در کل دوره، تحت عنوانی مانند روش‌شناسی فقه معاصر امامیه عرضه کرد، لذا لازم است این اجزاء فراهم شود که جناب آقای رحمانی در این مسیر قدم برداشتند.

روش شناسی پسینی و پیشینی

جناب رحمانی مقدمات فشرده و خیلی خوبی در باب روش‌شناسی عرضه فرمودند؛ اما نیاز بود در بحث روش‌شناسی می‌فرمودند که دو دیدگاه، در باب روش‌شناسی در کشور ما معمول است. به اعتقاد بنده، روش‌شناسی در دنیا به‌عنوان متدلوژی، بیش از آنکه جنبه تجویزی داشته باشد، جنبه توصیفی دارد و چون بیشتر جنبه توصیفی دارد غالباً در فلسفه علم، موردتوجه قرار می‌گیرد و طبیعتاً به‌عنوان مطالعات پسینی علم شمرده می‌شود؛ مثلاً روش‌شناسی شهید صدر، یک امر مقرر و تجویز شده برای شهید صدر نیست بلکه توصیف آن کاری است که شهید صدر انجام داده است؛ بنابراین یک امر پسینی است. ولی در کشورها، جنبه پیشینی‌اش هم ظاهراً طرفداران جدی پیداکرده است که از این حیث این روش‌شناسی‌ها هم بیش از آن‌که روش‌شناسی معمول در فلسفه علم شبیه باشد، بیشتر شبیه متدولوژی‌ها و انطباق مواد در علوم هست. البته نمی‌خواهیم داوری کنیم. مجبور هم نیستیم که همیشه ادوار فلسفه علم را معیار قرار بدهیم تا بتوانیم دیدگاه خودمان را طبقه‌بندی کنیم بلکه ما می­توانیم دیدگاه‌های خودمان را بحث کنیم و گسترش بدهیم.

درهرصورت من انتظار داشتم که این دو دیدگاه خیلی واضع و شفاف در بیانات جناب آقای رحمانی منعکس شود؛ لذا آن دو دیدگاه (شهید صدر و عبدالهادی الفضلی) که در مقابل هم نهادند، ازنظر بنده تقابلی باهم ندارند. دیدگاه فضلی خیلی روشن است و از فضای عام فلسفه علم است. ایشان مطالعات روش‌شناسی را پسینی می‌داند و لذا در آثار خودش هم متذکر شده است که روش‌شناسی فقه، مطالعه فرایند استدلال و استنباط فقهی که کار موضوع شناسی، توجه به‌مراتب ادله، بکار گیری قواعد مختلف متفاوت در فقه و … است اما سؤال این است که این دیدگاه چگونه در مقابل دیدگاه شهید صدر قرار می‌گیرد؟ آیا شهید صدر جایی درباره روش‌شناسی بحث کرده است؟ یعنی دیدگاه خودش را بیان کرده است که مثلاً روش‌شناسی یک مطالعه پیشینی است؟ آیا شهید صدر از علم المنهج، بحثی داشته است که ما بتوانیم آن را در مقابل دیدگاه آقای عبدالهادی فضلی بگذاریم؟  بنده این‌طور فکر نمی‌کنم. به نظر من، دو دیدگاه غیرمتناظر، مقابل هم نگاه داشته شده است و غفلتی هم در نسبت بین نظریه و روش شده است.

اما اینکه این‌ها مقابل هم نیستند این است که شهید صدر، خودش تحلیلی از فرایند استنباط به دست می­دهد؛ یعنی فرایند استنباط را دارای دو رکن اساسی، یکی نظریه و دیگری تطبیق می‌داند؛ بنابراین آنچه شهید صدر می‌گوید، روش‌شناسی خود او نیست بلکه تحلیل او از بایسته‌های مقرر در عملیات استنباط است؛ بنابراین اولاً شهید صدر درباره روش‌شناسی سخن نمی‌گوید؛ یعنی مدعی نیست که بگوید من می‌خواهم درباره فرایند استنباط فقهی سخنی بگویم. ثانیا نمی‌گوید که روش من این‌چنین است و در فقه خودم به‌این‌ترتیب عمل می‌کنم. پس این روش شهید صدر، توضیحی از روش‌شناسی فقهی شهید صدر نیست، بلکه این تعبیر خود شهید صدر از واقعیت فقهی است. با این حساب، آنچه شهید صدر به‌عنوان نظریه و تطبیق فرمودند، در کجا جای می‌گیرد؟ فرموده شهید صدر به‌عنوان نظریه و تطبیق می‌تواند برای کشف روش‌شناسی خود شهید صدر، موردمطالعه ما قرار بگیرد؛ یعنی همچنانکه به بحوث شرح عروه یا اقتصادنا و… ممکن است مراجعه کنیم تا بینیم ایشان چه کرده است، می‌توانیم به این دیدگاه شهید صدر هم توجه کنیم که ایشان وقتی از نظریه و تطبیق سخن می‌گوید آیا منظورش این است که خودش کار را انجام داده است؟

درواقع شهید صدر دارد توضیح می­دهد که یک رکن در استنباط باید موردتوجه قرار بگیرد که تابه‌حال مغفول بوده است، لذا شاگردان ایشان مانند آقای فضلی به این اهتمام کردند و در دروس فی الفقه الامامیه؛ نظریه المال، نظریه العقل و نظریه الملک را مطرح کردند. آیت‌الله شیخ مهدی آصفی هم تقریباً همین کار را انجام داده است؛ یعنی شاگردان ایشان به این نکته توجه کردند و سعی کردند فقه را یک گام به جلو ببرند؛ بنابراین اساساً کاری که شهید صدر دارد انجام می‌دهد، از نظر بنده این دیدگاه شهید صدر، در مورد روش‌شناسی نیست که در مقابل دیدگاه آقای فضلی قرار بدهیم. شهید صدر، هیچ جا نگفته است که مثلاً روش‌شناسی، دیدگاه پیشین است یا پسین؟ پس مقابل هم قرار دادن این دو دیدگاه، از نظر بنده، فاقد معنای محصل می‌باشد و کمکی به ما نمی‌کند، بلکه وقتی‌که می‌خواهیم درباره روش‌شناسی شهید صدر در فقه سخن بگوییم می‌توانیم بگوییم یکی از نکات مهم در درک روش فقهی شهید صدر این است که ایشان یک مرحله‌ای را ابداع کردند پیش از استنباط فرعی و جزئی بنام مرحله نظریه. درواقع مرحله نظریه، توصیف ما از روش فقهی شهید صدر است نه اینکه نظریه شهید صدر در باب روش‌شناسی باشد.

خلط در نظریه و تطبیق

نکته دیگر اینکه در مورد مطالبی که درباره نظریه از باب دخالت عناصر مشترک در استنباط آمده است، گمان می‌کنم بین آنچه شهید صدر در ابتدای حلقه اولی می‌گوید مقداری خلط شده است. ایشان در ابتدای حلقه اولی می‌گوید اصول فقه به‌منزله منطق فقه است و کل فقه به‌منزله اعمال آن منطق در مرحله استنباط احکام است؛ بنابراین آن نگاه، ممکن است با تفاوت نظریه و تطبیق مخلوط شود، در حالی‌که علی‌القاعده این دو باهم فرق می‌کنند. طبعاً جناب استاد رحمانی متوجه این نکته بودند اما در نوشته خیلی مختصری که مرحمت کردند، به نظرم این خیلی واضح و شفاف نیست.

درواقع در نظریه، استخدام عناصر مشترک نیست که نظریه را می‌سازد. نظریه یعنی تفسیر عام با توجه به مجموعه قواعد و اصل تشریع که اینجا مراد، اصول القانون یا مبادئ الحکم است که در واقع اصول عام شریعت محسوب می‌شود و مراد قواعد اصول فقه نیست. این‌ها دیدگاه شریعت را نسبت به یک موضوع و یک پدیده اگر بیان کنند، می‌شود نظریه؛ مثلاً نظریه المال، نظریه العقد و… یعنی نگاه شریعت نسبت به مال چیست و مال را چه تصویر می‌کند؟ آیا مال را ابزار تصویر می‌کند؟ آیا مال را یک سرمایه تصویر می‌کند؟ آیا مال را به‌عنوان امانت الهی تصویر می‌کند؟ یا مثلاً نظریه‌العقد، قراردادها را طبق یک پیمان تصویر می‌کند که ایجاب و قبول طرفینی دارد و واجب الوفا است و…؟ به این‌ها نظریه گفته می‌شود؛ بنابراین معنای نظریه این نیست که استنباط فقهی را یک بخش از آن قرار بدهیم و تحصیل عناصر مشترک هم یک بخش آن و اعمال عناصر خاص هم بخش دیگر آن باشد.

در قسمت تطبیق هم این‌گونه نیست؛ چون‌ ایشان در این قسمت می‌فرماید: فقه تطبیقی که تابه‌حال پیش رفته است فقه تفریعی جزئی است، یعنی ما مسائل را تک‌به‌تک بررسی می‌کنیم و دنبال یک تفسیر عام از کل فروع حوزه نیستیم بلکه فعلاً می‌خواهیم تکلیف همین فرع از این حوزه را معلوم کنیم. آنچه شهید صدر به‌عنوان فقه نظریه عرضه کردند را می‌شود گفت عملاً زیرساخت نظری فقه نظام ساز محسوب می‌شود؛ چون‌ تا وقتی‌ شما این فروع را از جزئیت خارج نکنید و در مقایسه باهم و ملاحظه نصوص عام تشریعی، نظریه عام ندهید نمی‌توانید زیرساخت‌های نظری فقه نظام را فراهم کنید؛ بنابراین به نظر می‌رسید لازم بود این توضیح مقداری رساتر می‌آمد که خدای‌نکرده تلقی خلطی نشود.

نسبت معرفت شناسی با روش شناسی

نکته دیگر اینکه فرمودند: اصول فقه، نه روش پژوهش فقهی است و نه روش‌شناسی فقه. در جای دیگر هم فرمودند که از نگاه معرفت‌شناختی می‌توانیم، بحث روش‌شناختی را در نظر بگیریم. در آخر این نوشتار هم به‌عنوان جمع‌بندی و نتیجه‌گیری گفتند روش فقهی شهید صدر مبتنی بر دو مرحله نظریه و تطبیق است. گمان می‌کنم این موارد، مقداری نیاز به بحث دارد. توجه داشته باشید که اگر معرفت‌شناسی را تعیین منابع و توصیف آن در یک علم و شاخص توجیه و صدق قضایا در آن علم بدانیم، روش‌شناسی شیوه رسیدن به این معرفت است؛ بنابراین اگر شیوه بدانیم، ممکن است روش را موردبحث قرار بدهیم؛ اما باعث نمی­شود روش‌شناسی در دامنه معرفت‌شناسی قرار بگیرد؛ یعنی اگر روش‌شناسی، یک مطالعه درجه ۲ متأخر از علم است، قطعاً معرفت‌شناسی یک درجه عقب‌تر می‌تواند قرار بگیرد. منتها نکته این است که در مقام توصیه، معرفت‌شناسی پایه روش‌شناسی است؛ یعنی کسی که می‌خواهد استنباط کند تا وقتی‌که منابع معرفتشان را تعیین نکند و تصمیم نگیرد که معیار حجیت و صدق و… چیست، نمی‌تواند درباره روش‌های دستیابی به این معرفت، کار جدی انجام دهد. بنابراین باید اول تعیین کنیم که روش‌شناسی معرفت فقه، کتاب و سنت و عقل جزء منابع فقه است یا نیست، بعد بگوییم این فقیه چگونه به سنت و… استناد می‌کند.

حال سؤال بنده این است: وقتی سؤال می‌کنیم که کسی چطور به سنت و… استناد می‌کند، آیا استفاده از خبر واحد و سیره متشرعه و… برای استناد به سنت، یک روش نیست؟ پس اولاً اگر این‌ها روش است، اصول فقه با روش‌شناسی فقه، تداخل دارد؛ یعنی دست‌کم مباحثی از امارات و طرق و حتی اصول عملیه، تداخلی با اصول فقه دارند، هم چنان‌که جناب آقای صرامی در نوشته‌شان، به‌درستی اشاره کردند. جناب آقای اسلامی که اساساً معتقد است که باوجود اصول فقه، سهم روش‌شناسی فقه این‌قدر لاغر است که شاید اصلاً ارزش بحث نداشته باشد. البته قبلاً دیدگاه ایشان این بود و نمی‌دانم تغییر کرده است یا خیر؟ این حاکی از این است که مباحث اصول فقه، آن‌قدر عنصر روشی‌اش قوی است که موجب شده است بعضی از دوستان ما بفرمایند اصلاً ما چه نیازی به روش‌شناسی مستقل از اصول داریم؟

پس اصول فقه کاملاً جدا از روش‌شناسی فقه نیست، بلکه بخش‌های زیادی از آن، مانند اصول لفظیِ و طرق و امارات را می‌توانید روش استناد به کتاب و سنت و عقل بدانیم، لذا داخل در مباحث روش‌شناسی است. این در صورتی است که روش‌شناسی را به‌عنوان روش کسب معرفت بدانیم.

روش شناسی، به مثابه روش کسب حقیقت

نکته دیگر اینکه خوب بود به یک احتمال دیگر هم توجه می‌شد و آن اینکه روش‌شناسی می‌تواند روش کسب معرفت نباشد، بلکه روش کلی ما در کسب حقیقت و نوعی مواجهه ما با حقایق باشد؛ مثل آنچه در علوم انسانی با عنوان اثبات‌گرایی و… یا روش عقلی و نقلی و… گفته می‌شود و خود جناب رحمانی، به عنوان روش استقرایی فرمودند. به نظرم این خلط بین دو دیدگاه است. روش استقرایی، روش برهانی و روش قیاسی، همه این‌ها روش کسب معرفت است؛ یعنی شما می توانید در مقام احصاء روش‌های کسب معرفت بگویید: یکی از آن‌ها، خبر واحد برای روش کسب معرفت از خبر سنت و دیگری ملازمه عقلی برای روش کسب معرفت از عقل است. گاهی هم می‌توانید تجمیع و دسته‌بندی کنید، مانند همان کاری که شهید صدر در المعالم الجدیده انجام داده است و همان طرق و امارت و اصول را دسته‌بندی کرده است؛ اما فرایند و مراحل استنباط فقهی به نظرم چیزی است که با اصول فقه فرق دارد؛ یعنی روش به معنای مراحل و گام­های حل مسئله فقهی که جناب آقای واسطی از آن به الگوریتم اجتهاد تعبیر می‌کند. اگر این باشد، به نظر من، از روش فقهی شهید بحث نشده است؛ یعنی در این مقاله، چیزی درباره مراحل و گام‌های استنباط فقهی شهید نمی‌بینیم. البته درباره تنوع روش‌های ایشان چیزی می‌بینیم اما آن عناصر مشترک و عناصر خاصی که ایشان فرمودند عوامل اثرگذار بر روش می‌شوند نه خود روش شهید صدر؛ بنابراین در مورد روش‌شناسی به معنای اول، یعنی روش کسب معرفت، آنچه در این دیدگاه ملاحظه می‌کنیم عوامل اثرگذار در این روش است نه خود روش. روش‌شناسی به معنای دوم یعنی فرایند هم به نظرم درباره‌اش بحث نشده است.

نقد استاد حسنعلی علی‌اکبریان (ناقد دوم)

پس از سخنان استاد الهی، استاد حسنعلی علی اکبریان، عضو هیئت علمی پژوهشکده فقه و حقوق، به عنوان ناقد دوم، به بیان نظرات خود پرداختند:

از آنجایی بحث در این زمینه بحث نو و جدیدی است، هر نوع تلاش در این زمینه تلاش بسیار ارزشمندی است. مقاله آقای رحمانی انسجام منطقی خیلی خوبی داشت و نوآوری‌های اصولی و نوآوری خاص فقهی شهید صدر در آن تبیین شده است. من خودم از مباحث تطبیق این مقاله بسیار استفاده کردم. درعین‌حال، چند نکته ذیل نوشتار استاد رحمانی و چند نکته در مورد گفتار ایشان عرض می‌کنم.

ذکر مثال، روش شناسی نیست!

اما در مورد گفتار ایشان؛ استاد رحمانی روشی را اتخاذ کرده است و آن اینکه یک کلیاتی را از دیدگاه شهید صدر بیان می‌کند و بعد درباره آن، مثالی از فقه شهید صدر می‌زند. با این کار نمی‌شود روش‌شناسی را شناخت؛ یعنی اگر ابتدا دیدگاه‌های اصولی شهید صدر را بگوییم، سپس بگوییم بینید این مبنای اصولی‌اش را در اینجای فقه به‌کار برده است و مثالی بزنیم، این روش‌شناسی را تبیین نمی‌کند، بلکه درواقع مثال‌هایی است برای دیدگاه‌های شهید صدر نه روش وی.

همچنین شهید صدر علاوه بر دیدگاه های فقهی، رویکردهای کلانی هم دارد که در روش شناسی وی مؤثر هستند. مثلاً اگر بگوییم آیا شهید صدر، رویکرد فقه حکومتی یا فقه اجتماعی در فقه خودش دارد یا ندارد (البته با نگاه در مجموعه کتاب‌های فقهی شهید صدر نه‌ فقط کتاب الطهاره ایشان)، این‌یک بحث روش‌شناسی بسیار مهم است که من ورود به این مسئله را اصلاً نمی‌بینم. در خصوص بحث طهارت، چه حدثیه و چه خبثیه، نکته‌ای در رویکرد وجود دارد که من این نکته را از شاگرد شهید صدر، استاد محترم آقای سید کاظم حائری نقل می‌کنم. ایشان معتقد است در بحث طهارت، اینکه طهارت حدثیه را در کنار طهارت خبثیه قرار داده است، با این خطا مواجه است که طهارت حدثیه یک بحث تعبدی است اما طهارت خبثیه یک بحث عرفی است؛ اما اینکه در فقه، این دو طهارت در کنار هم آمده است، سایه فقه عبادی بر این فقه عرفی، نگاه فقیه بر طهارت از خبث و نجاسات را تعبدی کرده است، به‌گونه‌ای که از آن تلقی عرفی خیلی فاصله گرفته است. حال پرسش این است که آیا این نگاه کلان که می‌تواند تأثیر شگرفی بر روش فقهی داشته باشد، در این چهار جلد شرح عروه شهید صدر در بحث طهارت سایه افکنده است یا نه؟

این نگاه‌های کلان و رویکردی، با این نگاه جزئی که بگوییم مبنای اصولی شهید صدر مثلاً در فلان مسئله اصولی این است بعد یک مثالش را در فقه او نشان بدهیم، فرق دارد. این نگاه‌های کلان در روش‌شناسی شهید صدر موردتوجه قرار نگرفته است. آن نگاه نظریه‌پردازی در فقه هم که جناب آقای الهی فرمودند، در همین وادی قرار می­گیرد؛ یعنی شهید صدر از کسانی است که در فقه، نظریه‌پردازی می‌کند نه اینکه ما بگوییم این نظریه در مسائل اصول است و در فقه تطبیق می‌شود؛ نه، بلکه در خود فقه نظریه‌پردازی می‌کند و نظریه فقهی ارائه می‌دهد.

ثابت و متغیر فقهی

از مسائل کلانی که می‌شود در فقه شهید صدر ارائه داد، توجه فراوان وی به عناصر ثابت و متغیر در فقه است. البته اگر در کتاب الطهاره جستجو کنیم شاید ازاین‌گونه مسائل کمتر پیدا کنیم اما با توجه به مجموع فقه شهید صدر، این نوع نگاه که یک نگاه روشی است وجود دارد. من فکر می‌کنم چون ایشان فقط یک کتاب از کتاب‌های فقهی شهید صدر را برای روش‌شناسی انتخاب کردند لذا شاید این زوایای بحث برایشان پنهان مانده است.

بیان نادرست یک فرع فقهی

اما چند نکته راجع به جزوه مقاله استاد:

ایشان در بحث تزاحم حفظی، مثالی در عصیر رمان می‌زنند. جهت اثبات طهارت آب مضاف در مثل عصیر آب رمان، به دلیل لفظی، لبی، استصحاب و اصل طهارت استدلال شده است. تطبیق نظریه در جریان اصل طهارت به این صورت است که طهارت واقعیه را جعل نموده است و در فرض شک در طهارت و نجاست عصیر رمان، با جعل اصاله الطهاره، دایره محرکیت، از طهارت مقطوع به طهارت مشکوک توسعه‌ یافته است که در ضمن آن غرض اهم که طهارت واقعیه است حفظ گردیده است و غرض نجاست و وجود اجتناب از آن واگذاشته شده است.

من می‌خواهم در توضیح این کلام، این نکته را بگویم و جناب آقای رحمانی توضیح بفرمایند که برداشت من غلط است یا درست؟ بیان مطلب اینکه: یک طهارت واقعیه ای وجود دارد که شارع مقدس آن را جعل کرده است. یکی از مثال‌های آن، آب مضاف است. شارع نگاه می‌کند که مکلف، شک می‌کند که این مایع، طاهر است یا نجس؟ این امر، بین دو چیز در تزاحم است که اگر در نظر او غرض طهارت واقعیه اهم بوده است، باید اصالت احتیاط را جعل کند که با احتیاط، مصالح طهارت واقعیه برایش حاصل شود؛ یعنی مکلف ناخواسته مبتلایی به نجاست نشود؛ اما اگر غرض تسهیل عامی که در شرع است برای شارع اهم باشد، به ملاک تسهیل، اصالت الطهاره را جعل می‌کند که مکلف در موارد شک اگر مرتکب شود، عیبی نداشته باشد؛ چون‌ اگر مکلف را وادار به احتیاط کند، آن غرض تسهیل حاصل نمی‌شود؛ یعنی در غرض تسهیل، هدف این نیست که طهارت واقعیه تسهیل شود بلکه غرض این است که مصلحت تسهیل حاصل شود که اگر ملاک طهارت واقعیه اهم بود باید اصاله الاحتیاط را جعل می‌کرد، درحالی‌که در عبارت استاد رحمانی دقیقاً این مسئله برعکس تبیین شده است.

شبهه مصداقیه خاص نه عام

مسئله دیگر که می‌خواستم عرض کنم، بحث تمسک به عام در شبهه مصداقیه است. متن ایشان این‌گونه است:

«بر اساس مبنای آیت‌الله نائینی ره و آیت‌الله خویی ره که تمسک به عام در شبهه مصداقیه را جایز نمی‌دانستند، آنچه در مورد عدم اثبات مطهریت و طهارت ذاتیه این آب در تمسک به عام بیان گردید، تمام خواهد بود؛ اما بنا بر مسلک شهید صدر می‌توان برای عام در این مثال، تفصیل داد به این معنا که اگر فرد مشکوک، به لحاظ عام و مخصص، شبهه مصداقیه بوده و به لحاظ خودش شبهه حکمیه باشد، تمسک به عام در این‌گونه از شبهات در مصداقیه جایز خواهد بود و…»

عرض بنده این است که ما در آب بودن شکی نداریم که اگر شک داشتیم تمسک به عام در شبهه مصداقیه می‌شد و مشکل پیدا می‌شد اما چون‌که در آب بودن شکی وجود ندارد و شک در چیز دیگری است، این شبهه مصداقیه خاص است نه شبهه مصداقیه عام.

شهید از معنای حرفی استفاده ای نکرده است

در مباحث معنای حرفی و حقیقت حکم و رجال، ایشان مباحث کلی و کلان شهید صدر را توضیح دادند اما در آدرس‌هایی که در فقه ارجاع دادند من ندیدم برای مبنای شهید صدر در معنای حرفی یا حقیقت حکم، ثمره ای ذکر شده باشد.

پاسخ استاد رحمانی به نکات و انتقادات ناقدان

در ادامه این نشست، استاد رحمانی نظرات خود پیرامون مطالب ناقدان را بیان کرد:

آنچه عرض می‌کنم باهدف پاسخ‌گویی به اساتید نیست بلکه نکاتی است که باید در ارتباط با روش‌شناسی فقهی شهید صدر مطرح کرد.

در ارتباط با روش‌شناسی شهید صدر، در مورد مرحله نظریه و تطبیق باید عرض کنم که حیطه اصلی این دیدگاه را شهید صدر در المعالم الجدیده مطرح فرمودند و البته اینکه آیا منظور از نظریه، یک نظریه عامی است که امروزه به‌عنوان نظریه فقهی یا اصولی مطرح می­شود یا خیر، معلوم نیست. من مباحث جناب استاد الهی را قبول دارم. البته مثال‌هایی که شهید متذکر شده است، لغزنده است لذا نظر من هم در این حیطه به سمت ترجیح یک دیدگاه منتهی نشده است و آنچه ایشان فرموده است به نظر حقیر می‌تواند هر دو را به نحوی پوشش بدهد. البته ازآنجایی‌که شهید صدر در مقام توصیف روش فقیهان است من این فرمایش را قبول را دارم؛ اما چون‌که ایشان دیدگاه مخالفی را مطرح نکرده است؛ یعنی صحبت متفاوتی نسبت به آنچه توصیف فرموده‌اند ارائه نشده است، به‌طور طبیعی، به خود ایشان هم می‌توان منتسب کرد، بدین بیان که اگر  شهید صدر عملکرد فقیهان را توصیف می‌کند و ابعادی برای آن‌ها متذکر می‌شود و صورت‌بندی متفاوتی برای آنها توصیف می‌کند و دلیلی هم بر رد این شیوه ذکر نمی‌کند، حاکی از قبول این نظریه توسط ایشان است. بله، اگر در جایگاهی دلیل بر رد این شیوه بیان می‌شد یقیناً با جناب آقای الهی همراه می‌شدم و به آن نتیجه‌ای که رسیدند می‌رسیدیم.

 

اما در ارتباط با اینکه همان‌طور که در مسئله علم، دلیل مثبت یک مسئله است و به پیدایش و تکون آن منتهی می‌شود در معرفت‌شناسی هم مثبت معرفت باشد و بتواند ارزش آن را اثبات کند؛ این تحلیلی است که خود روش شناسان از منظر معرفت‌شناختی مطرح کرده‌اند و در مقالات و کتاب‌هایی که در اختیار هست بیان‌ شده است، لذا اگر در ساحت فقه، تصویر کنیم به نظر می‌رسد یک رویکرد متفاوتی را به‌جز آنچه در فلسفه علم متداول است، در حوزه روش‌شناسی باید داشت. این ایده و شیوه از سوی خود معرفت شناسان مطرح ‌شده است و صرفاً من تطبیق آن را در اینجا تبیین کردم و توضیح دادم و الا به‌عنوان یک مسئله ابتدایی مورداشاره حقیر نبوده است ازآنجایی‌که خود معرفت شناسان این امر را بیان کردند به نظر می‌رسد جای جای نقد داشته باشد.

آیا روش شناسی، بخشی از اصول فقه است؟

نکته دیگری که بیان شد در ارتباط با رابطه اصول فقه و مسئله روش‌شناسی است. من فرمایش جناب آقای الهی را قبول دارم. برخی تلاش می‌کنند روش‌شناسی را با اصول فقه یکسان جلوه بدهند و برخی آن را با فرایند حل مسئله مرتبط می‌سازند. به نظر می‌رسد هر دو دیدگاه، قابلیت نقد داشته باشد؛ چون‌ اگر از منظر اصول فقهی نگاه کنیم و اصول فقه را دانشی برای سنجش اعتبار بدانیم، آنچه در روش شناسی به‌عنوان یک نگرش درجه ۲ مطرح می‌شود علی‌القاعده قابل تطبیق با اصول فقه نیست؛ یعنی یقیناً اصول فقه به‌عنوان یک دانش درجه ۱، ماهیتی فلسفی ندارد و نگاه درجه ۲ در اینجا مطرح نخواهد بود. اگر بخواهیم بگوییم روش فقه همان اصول فقه است، دیگر روش‌شناسی نخواهد بود و اگر بخواهد روش‌شناسی باشد باید از منظر از منظر درجه ۲ و از منظر داوری نه بازیگری به آن توجه شود. با توجه به تفاوت این‌ها، یعنی اینکه اصول فقه را اعتبارسنجی ادله بدانیم و روش‌شناسی را رویکرد عقلانی برای توضیح آنچه در یک دانش برای اثبات یک گزاره در خدمت گرفته می‌شود و ناظر بر تکون مسائل آن علم است، آنچه در مرحله اعتبار سنجی و پیشینی رخ داده است الآن در یک نگاه دوباره و جدید اما از منظر بیرونی می‌تواند روش‌شناسی را به وجود بیاورد؛ در غیر این صورت به نظر می‌رسد که در ناحیه تبیین این دو تا دیدگاه متفاوت درجه ۱ و درجه ۲ دچار مشکل می‌شویم.

تأثیر رویکردها و مکاتب بر روش شناسی

در ارتباط با فرمایشات جناب آقای علی‌اکبریان، باید به این نکته اشاره‌کنم که فرمایش ایشان کاملاً متین و بجا است. می‌تواند در پیدایش روش یک فقیه، عناصر و عوامل مختلف معرفتی و غیرمعرفتی دخالت نماید و در عنصر معرفتی، ساحت‌ها و مناظر، تفاوت دارد. گاهی از منظر فردی نگاه می‌کنیم و گاهی از یک منظر کلان مانند نگرش‌های فقه حکومتی و فقه نظام ممکن است توجه نماییم و یا حتی امور دیگری را هم دخالت بدهیم مثل آنچه ممکن است در جریان فکری یا فقهی منطقه اتفاق بیافتد. اگر این را بپذیریم که مکتب نجف با مکتب کربلا یا قم و… از حیث روش، بر فردی که درون این جریان‌های فکری و فقهی تربیت‌شده تأثیر می‌گذارد، حتی مکاتب هم بر فرد تأثیر دارند، ولی ازآنجایی‌که بیشتر بر آنچه شهید صدر در کتاب‌ها و عبارات خودش، تصریح به آن دارد متمرکز شدم، از این ساحت در نوشته‌ای که خدمتتان ارائه شد فراتر نرفتم؛ اما این مقاله برگرفته است از نوشته کامل‌تری است که در آنجا عناصر مختلف مطرح‌شده است.

اگر کتاب حج نوشته می شد…

اما در رابطه با فقدان ارجاع به کتب فقهی برای تطبیق معنای حرفی، باید گفت در این مقاله، حذفیاتی صورت گرفته است؛ اما در متن اصلی، اگرچه معنای حرفی به‌طور ویژه در این چهار جلد بحوث یا تقریرات خارج فقهی و… شهید صدر، مورداستفاده قرار نگرفته است؛ اما دیدگاه ایشان راجع به بحث معنای هیئت یا واجب مشروط و… مورداستفاده قرارگرفته است، لذا با توجه به اینکه همین معنای حرفی مورد ارجاع است لذا تطبیق را بردم و در آنجا پیاده کردم. البته شاید اگر عمر شریف ایشان ادامه پیدا می‌کرد و به مباحث حج می­رسید، بحث واجب مشروط و مانند آن را مطرح می‌کردند که شهادت ایشان مانع این فیوضات شد.

نسبت به تمسک به عام در شبهات مصداقیه هم مسأله ای که گفته شد، تقریباً عین تطبیقات شهید صدر است که در این نوشته ارائه شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Google Analytics Alternative