حجتالاسلام مجتبی الهی خراسانی عنوان کرد:
چندوجهی بودن مسائل مستحدثه، معضل فقه امروز
حجتالاسلام مجتبی الهی خراسانی در میزگرد مدرسه هفتم مشق اجتهاد از چالشهای فقه معاصر و لزوم بازخوانی ادله گفت. برخی مطالب مطرحشده بهقرار زیر است:
موضوعات مستحدثه چندوجهی است و به همین دلیل دارای پیچیدگیهایی هستند. دلیل چندوجهی بودن آنها، آمیختگی زندگی با فناوری، بُعدهای مختلف زندگی آدمی و سهم دانشهای مختلف در مدیریت پدیدهها و کالاها است. اگر این کالاها و پدیدهها موضوع حکم فقهی قرار گیرند، باید ابعاد مختلف آنها روشن شوند تا با روشنی موضوع، حکم صحیح استنباط شود.
بهعنوان نمونه ارتباطات انسان که درگذشته، ختم در سخنرانی و مکاتبه بوده و ساختاری تخت داشتهاند، امروزه با گسترش شبکههای مجازی به پدیدهای چندوجهی، دارای ابعاد هنری، رسانهای، جامعهشناختی و اطلاعاتی تبدیلشدهاند. هرکدام از این ابعاد میباید در دانش خاصی موردمطالعه قرار گیرند.
یا مثلاً آلبومهای موسیقی که امروزه خلاصه در خواندن و شنیدن نمیشوند و دارای فرآیند تولید، ساخت، ضبط، اجرا و … هستند، دارای وجوه مختلفیاند. برخی وجوه آن مربوط به هنر، برخی مربوط به اقتصاد و تجارت، برخی مربوط به حوزه حقوق و مالکیت هنری و برخی مربوط به بازتاب اجتماعی هستند.
نتیجه چندوجهی بودن مسائل، چند تباری بودن آنها را در پی دارد؛ بنابراین پدیدههای امروزه صرفاً بهوسیله فقه همراه با موضوع شناسی، توسط عرف، حل نمیشوند؛ بلکه نیاز به آشنایی بادانش های مختلف است. حتی نگاه به وجوه مختلف موضوع از منظر دانشهای مختلف، نتیجههای متفاوتی در پی دارد.
لذا مطالعات بینرشتهای بسیار جدی است و کارگاههای چند دانشی، الزام تحقیقاتی دارد.
مسئله دیگر دوگانهها و پارادوکسهایی است که فقه معاصر با آنها روبرو است. دوگانه روشمندی و نوگرایی دوگانهای است که عدم وجود پیشینه تحقیق در مسائل مستحدثه از طرفی و از طرف دیگر چارچوبهای اجتهاد و الزامات مربوط بدان، کشاکش میان این دو را به همراه دارد.
عرفی سازی فقه، در صورت عدم پرداخت به علوم جدید!
نص گرایی موجب ایستایی شده و ما را ملزم به فقه حداقلی خواهد کرد. عرف زدگی نیز مشکلاتی داشته و منجر به انسداد فهم نصوص خواهد شد.
پیشنهاد این است که تعمیق رویکرد اجتهادی در فقه مستحدثات صورت گرفته و قلمرو نص و عرف، دوباره بازخوانی شود. همچنین سیره عقلا بازخوانی شده و بین روایاتی که به دنبال ایجاد شبکهاند و روایاتی که صرفاً استفتائی هستند، قائل به تفاوت شویم.
مسئله دیگر توسعه ظرفیت فقه برای هضم و بازتولید موضوعات جدید است. هنوز مستحدثات در حاشیه فقه است و در ۲۰۰ سال اخیر، غیر از کتابهای قدیم فقهی، کتابی به فقه اضافه نشده است. شاید نیاز به کتاب الفن و کتاب الصحه داشته باشیم. از طرفی ظرفیت فقه برای پذیرش معتبر دستاوردهای موضوع شناسی علوم جدید وجود ندارد.
در تحلیل اجتهادی جایی برای علوم جدید باز نشده است. در ادامه نیز اگر این رویِ باز به علوم جدید صورت نگیرد، جبرِ زمانه ما را ناچار به پذیرش آنها خواهد کرد و مجبور به عرفی سازی خواهیم شد.
مسئله دیگر جهانیسازی ادبیات فقه است. ادبیات علمی فقه باید قابل مفاهمه باشد. قابل مفاهمه و مبادله با دیگر مذاهب و با دیگر علوم؛ مانند مدیریت، حقوق و سیاست و نیز با فلسفههای مضافِ دیگر علوم؛ مانند فلسفه حقوق. درصورتیکه جهانیسازی ادبیات صورت گیرد، سفره فقه و اصول برای ارزیابی دیگر علوم گسترده خواهد شد. از حالت صرف جاذبه یا دافعه خارجشده و مدل ارزیابی دیگر علوم تدوین خواهد شد.